غزل شمارهٔ ۶۲۷ – عاشق به سوی عاشق زنجیر همیدرد
عاشق به سوی عاشق زنجیر همیدرد دیوانه همیگردد تدبیر همیدرد تقصیر کجا گنجد در گرم روی عاشق کز آتش عشق او تقصیر همیدرد تا حال جوان چه بود کان آتش بیعلت دراعه...
غزل شمارهٔ ۶۲۸ – ای دوست! شکر بهتر یا آنک شکر سازد؟
ای دوست! شکر بهتر یا آنک شکر سازد؟ خوبیِ قمر بهتر یا آنک قمر سازد؟ ای باغ! توی خوشتر یا گلشنِ گل در تو؟ یا آنک برآرد گُل صد نرگس تر سازد؟ ای عقل! تو به...
غزل شمارهٔ ۶۲۹ – عاشق چو منی باید میسوزد و میسازد
عاشق چو منی باید میسوزد و میسازد ور نی مثل کودک تا کعب همیبازد مه رو چو توی باید ای ماه غلام تو تا بر همه مه رویان میچربد و مینازد عاشق چو منی باید کز...
غزل شمارهٔ ۶۳۰ – گر دیو و پری حارس باتیغ و سپر باشد
گر دیو و پری حارس باتیغ و سپر باشد چون حکم خدا آید آن زیر و زبر باشد بر هر چه امیدستت کی گیرد او دستت بر شکل عصا آید وان مار دوسر باشد وان غصه که میگویی آن...
غزل شمارهٔ ۶۳۱ – نومید مشو جانا کاومید پدید آمد
نومید مشو جانا کاومید پدید آمد اومید همه جانها از غیب رسید آمد نومید مشو گرچه مریم بشد از دستت کان نور که عیسی را بر چرخ کشید آمد نومید مشو ای جان در ظلمت این...
غزل شمارهٔ ۶۳۲ – عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد
عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد برگیر و دهل میزن کآن ماه پدید آمد عید آمد ای مجنون! غلغل شنو از گردون کآن معتمد سدره از عرش مجید آمد عید آمد ره جویان رقصان...