غزل شمارهٔ ۲۷۹۰ – بار دیگر ملتی برساختی برساختی
بار دیگر ملتی برساختی برساختی سوی جان عاشقان پرداختی پرداختی بار دیگر در جهان آتش زدی آتش زدی تا به هفتم آسمان برتاختی برتاختی پرده هفت آسمان بشکافتی بشکافتی...
غزل شمارهٔ ۲۷۹۲ – سر نهاده بر قدمهای بت چین نیستی
سر نهاده بر قدمهای بت چین نیستی ز آنک مسی در صفت خلخال زرین نیستی راست گو جانا که امروز از چه پهلو خاستی چیز دیگر گشتهای تو رنگ پیشین نیستی در رخ جان رنگ او...
غزل شمارهٔ ۲۷۹۳ – این چه چتر است این که بر ملک ابد برداشتی
این چه چتر است این که بر ملک ابد برداشتی یادآوردی جهان را ز آنک در سر داشتی زلف کفر و روی ایمان را چرا درساختی ز آنک قصد مؤمن و ترسا و کافر داشتی جان همیتابید...
غزل شمارهٔ ۲۷۹۴ – ای ملامت گر تو عاشق را سبک پنداشتی
ای ملامت گر تو عاشق را سبک پنداشتی تا به پیش عاشقان بند و فسون برداشتی گه مثال و رمز گویی گه صریح و آشکار تخم را اندر زمین ریگ ما چون کاشتی ای زمین ریگ شرمت...
غزل شمارهٔ ۲۷۹۵ – ای تو جان صد گلستان از سمن پنهان شدی
ای تو جان صد گلستان از سمن پنهان شدی ای تو جان جان جانم چون ز من پنهان شدی چون فلک از توست روشن پس تو را محجوب چیست چونک تن از توست زنده چون ز تن پنهان شدی از...
غزل شمارهٔ ۲۷۹۶ – ای که جانها خاک پایت صورت اندیش آمدی
ای که جانها خاک پایت صورت اندیش آمدی دست بر در نه درآ در خانه خویش آمدی نیست بر هستی شکستی گرد چون انگیختی چون تو پس کردی جهان چونی چو واپیش آمدی در دو عالم...