غزل شمارهٔ ۵۸۸ – صلا رندان دگرباره که آن شاه قمار آمد
صلا رندان دگرباره که آن شاه قمار آمد اگر تلبیس نو دارد همانست او که پار آمد ز رندان کیست این کاره که پیش شاه خون خواره میان بندد دگرباره که اینک وقت کار آمد...
غزل شمارهٔ ۵۸۹ – شکایتها همیکردی که بهمن برگ ریز آمد
شکایتها همیکردی که بهمن برگ ریز آمد کنون برخیز و گلشن بین که بهمن بر گریز آمد ز رعد آسمان بشنو تو آواز دهل یعنی عروسی دارد این عالم که بستان پرجهیز آمد بیا و...
غزل شمارهٔ ۵۹۰ – سر از بهر هوس باید چو خالی گشت سر چه بود
سر از بهر هوس باید چو خالی گشت سر چه بود چو جان بهر نظر باشد روان بینظر چه بود نظر در روی شه باید چو آن نبود چه را شاید سفر از خویشتن باید چو با خویشی سفر چه...
غزل شمارهٔ ۵۹۱ – چه بویست این چه بویست این مگر آن یار میآید
چه بویست این چه بویست این مگر آن یار میآید مگر آن یار گل رخسار از آن گلزار میآید شبی یا پرده عودی و یا مشک عبرسودی و یا یوسف بدین زودی از آن بازار میآید چه...
غزل شمارهٔ ۵۷۲ – ورای پرده جانت دلا خلقان پنهانند
ورای پرده جانت دلا خلقان پنهانند ز زخم تیغ فردیت همه جانند و بیجانند تو از نقصان و از بیشی نگویی چند اندیشی درآ در دین بیخویشی که بس بیخویش خویشانند چه...
غزل شمارهٔ ۵۷۳ – برآمد بر شجر طوطی که تا خطبهیْ شکر گوید
برآمد بر شجر طوطی که تا خطبهیْ شکر گوید به بلبل کرد اشارت گل که تا اشعار برگوید به سرو سبز وحی آمد که تا جانش بُوَد در تن میان بندد به خدمت، روز و شبها این...