غزل شمارهٔ ۵۸۰ – صلا یا ایها العشاق کان مه رو نگار آمد
صلا یا ایها العشاق کان مه رو نگار آمد میان بندید عشرت را که یار اندر کنار آمد بشارت می پرستان را که کار افتاد مستان را که بزم روح گستردند و باده بیخمار آمد...
غزل شمارهٔ ۵۸۱ – مه دی رفت و بهمن هم بیا که نوبهار آمد
مه دی رفت و بهمن هم بیا که نوبهار آمد زمین سرسبز و خرم شد زمان لاله زار آمد درختان بین که چون مستان همه گیجند و سرجنبان صبا برخواند افسونی که گلشن بیقرار آمد...
غزل شمارهٔ ۵۶۲ – خیال ترک من هر شب صفات ذات من گردد
خیال ترک من هر شب صفات ذات من گردد که نفی ذات من در وی همی اثبات من گردد ز حرف عین چشم او ز ظرف جیم گوش او شه شطرنج هفت اختر به حرفی مات من گردد اگر زان سیب بن...
غزل شمارهٔ ۵۶۳ – دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد...
غزل شمارهٔ ۵۶۴ – همیبینیم ساقی را که گرد جام میگردد
همیبینیم ساقی را که گرد جام میگردد ز زر پخته بویی بر که سیم اندام میگردد دگر دل دل نمیباشد دگر جان مینیارامد که آن ماه دل و جانها به گرد بام میگردد چو...
غزل شمارهٔ ۵۶۵ – اگر صد همچو من گردد هلاک او را چه غم دارد
اگر صد همچو من گردد هلاک او را چه غم دارد که نی عاشق نمییابد که نی دلخسته کم دارد مرا گوید چرا چشمت رقیب روی من باشد بدان در پیش خورشیدش همیدارم که نم دارد...