غزل شمارهٔ ۵۲۲ – ماه دیدم شد مرا سودای چرخ
ماه دیدم شد مرا سودای چرخ آن مهی نی کو بود بالای چرخ تو ز چرخی با تو میگویم ز چرخ ور نه این خورشید را چه جای چرخ زهره را دیدم همیزد چنگ دوش ای همه چون دوش ما...
غزل شمارهٔ ۵۰۲ – اندرآ عیش بیتو شادان نیست
اندرآ عیش بیتو شادان نیست کیست کو بنده تو از جان نیست ای تو در جان چو جان ما در تن سخت پنهان ولیک پنهان نیست دست بر هر کجا نهی جانست دست بر جان نهادن آسان...
غزل شمارهٔ ۵۰۳ – بر شکرت جمع مگسها چراست
بر شکرت جمع مگسها چراست نکته لاحول مگسران کجاست هر نظری بر رخ او راست نیست جز نظری کو ز ازل بود راست اسب خسان را به رخی پی بزن عشوه ده ای شاه که این روی ماست...
غزل شمارهٔ ۵۰۴ – خیز که امروز جهان آن ماست
خیز که امروز جهان آن ماست جان و جهان ساقی و مهمان ماست در دل و در دیده دیو و پری دبدبه فر سلیمان ماست رستم دستان و هزاران چو او بنده و بازیچه دستان ماست بس...
غزل شمارهٔ ۵۰۵ – پیشتر آ روی تو جز نور نیست
پیشتر آ روی تو جز نور نیست کیست که از عشق تو مخمور نیست نی غلطم در طلب جان جان پیش میا پس به مرو دور نیست طلعت خورشید کجا برنتافت ماه بر کیست که مشهور نیست...
غزل شمارهٔ ۵۰۶ – کار من اینست که کاریم نیست
کار من اینست که کاریم نیست عاشقم از عشق تو عاریم نیست تا که مرا شیر غمت صید کرد جز که همین شیر شکاریم نیست در تکِ این بحر چه خوش گوهری! که مثَلِ موج قراریم...