غزل شمارهٔ ۵۰۷ – کیست که او بنده رای تو نیست
کیست که او بنده رای تو نیست کیست که او مست لقای تو نیست غصه کشی کو که ز خوف تو نیست یا طربی کان ز رجای تو نیست بخل کفی کو که ز قبض تو نیست یا کرمی کان ز عطای...
غزل شمارهٔ ۵۰۸ – شیر خدا بند گسستن گرفت
شیر خدا بند گسستن گرفت ساقی جان شیشه شکستن گرفت دزد دلم گشت گرفتار یار دزد مرا دست ببستن گرفت دوش چه شب بود که در نیم شب برق ز رخسار تو جستن گرفت عشق تو آورد...
غزل شمارهٔ ۵۰۹ – مرغ دلم باز پریدن گرفت
مرغ دلم باز پریدن گرفت طوطی جان قند چریدن گرفت اشتر دیوانه سرمست من سلسله عقل دریدن گرفت جرعه آن باده بیزینهار بر سر و بر دیده دویدن گرفت شیر نظر با سگ اصحاب...
غزل شمارهٔ ۵۱۰ – باز به بط گفت که «صحرا خوشست»
باز به بط گفت که «صحرا خوشست» گفت: «شبت خوش که مرا جا خوشست» سر بنهم من که مرا سر خوشست راهْ تو پیما که سرت ناخوشست گر چَهِ تاریک بُوَد مسکنم در نظرِ یوسفِ...
غزل شمارهٔ ۵۱۱ – همچو گل سرخ برو دست دست
همچو گل سرخ برو دست دست همچو میی خلق ز تو مست مست بازوی تو قوس خدا یافت یافت تیر تو از چرخ برون جست جست غیرت تو گفت برو راه نیست رحمت تو گفت بیا هست هست لطف تو...
غزل شمارهٔ ۵۱۲ – صبر مرا آینه بیماریست
صبر مرا آینه بیماریست آینه عاشق غمخواریست درد نباشد ننماید صبور که دل او روشن یا تاریست آینه جوییست نشان جمال که رخم از عیب و کلف عاریست ور کلفی باشد عاریتیست...