غزل شمارهٔ ۲۲۴ – چه خیره مینگری در رخ من ای برنا
چه خیره مینگری در رخ من ای برنا مگر که در رخمست آیتی از آن سودا مگر که بر رخ من داغ عشق میبینی میان داغ نبشته که نحن نزلنا هزار مَشک همیخواهم و هزار شکم که...
غزل شمارهٔ ۲۲۳ – کجاست مطرب جان تا ز نعرههای صلا
کجاست مطرب جان تا ز نعرههای صلا درافکند دم او در هزار سر سودا بگفتهام که نگویم ولیک خواهم گفت من از کجا و وفاهای عهدها ز کجا اگر زمین به سراسر بروید از توبه...
غزل شمارهٔ ۲۲۲ – رویم و خانه بگیریم پهلوی دریا
رویم و خانه بگیریم پهلوی دریا رویم و خانه بگیریم پهلوی دریا که داد اوست جواهر که خوی اوست سخا بدان که صحبت جان را همیکند همرنگ ز صحبت فلک آمد ستاره خوش سیما...
غزل شمارهٔ ۲۲۱ – مرا تو گوش گرفتی همیکشی به کجا
مرا تو گوش گرفتی همیکشی به کجا مرا تو گوش گرفتی همیکشی به کجا بگو که در دل تو چیست چیست عزم تو را چه دیگ پختهای از بهر من عزیزا دوش خدای داند تا چیست عشق را...
غزل شمارهٔ ۲۲۰ – ز بامداد سعادت سه بوسه داد مرا
ز بامداد سعادت سه بوسه داد مرا که بامداد عنایت خجسته باد مرا به یاد آر دلا تا چه خواب دیدی دوش که بامداد سعادت دری گشاد مرا مگر به خواب بدیدم که مه مرا برداشت...
غزل شمارهٔ ۲۱۹ کنون که در چمن آمد گُل از عَدَم به وجود
کنون که در چمن آمد گُل از عَدَم به وجود بنفشه در قدمِ او نهاد سر به سجود بنوش جامِ صبوحی به نالهٔ دَف و چنگ ببوس غَبغَب ساقی به نغمهٔ نی و عود به دورِ گُل...